توجه کردید روزهای غم واندوه خلاصی نداره....
تمام سعیمو میکردم تا ازدسترس خانوادم دورباشم
خودم وبه کارهای مختلف سرگرم میکردم.
مجله وکتاب میخوندم گاهی شعرمیگفتم.
ولی همه چشم شده بودند وفقط منو کارهامو میدیدند
وبهونه های بنی اسرائیلی میگرفتند.
خسته ام خسته
ازحقارت از ترسیدن از قایم موشک بازی ازنرسیدن ازتنهایی
پس این روزا کی تموم میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
عاری از عاطفه ها....
تهی از موج و سراب....
خالی از هر چه فراق..
دورتر از رفقا....
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من........
من دلم تنگ خودم گشته و بس...!!!
برچسبها: