رد پای خاطره ها
17:26    سفر

اون وقتا سالی دو بار مسافرت میرفتیم.

از وقتی عشق جواد تو قلبم نشست مسافرتایی

که میرفتم برام زهرمار بود.اون موقع مثل الان موبایل

خیلی راحت دست کسی نبود برای همین همیشه

دنبال یه موقعیت بودم تا خودمو به تلفن عمومی یا مخابرات

برسونم.واقعا با دربه دری گیر میاوردم.مثلا تو حرم امام رضا به

بهونه دستشویی و وضو گرفتن میزدم بیرون وتو خیابونا

دنبال مخابرات میگشتم یا توی صف تلفن کارتی مدتها می ایستادم.

گاهی وقتی نوبتم میشد یا کسی گوشی را بر نمیداشت یا

زندایی میگفت جواد رفته بیرون.باورتون میشه موقع برگشت

گریه میکردم.........چه روزای تلخی بود..........

وقتی میرفتم پیش مامان چون دیر کرده بودم به خونم تشنه بود.

از اون طرف جوادم شبها از بس گریه میکرد

صبح که بیدار میشد به لبش تبخال زده بود

همیشه بعداز مسافرتمون وقتی میدیدمش تبخال به لبش بود.

الاهی بمیرم براش............



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,به قلم: عشق