رد پای خاطره ها
19:16    بابا

بابا میگفت:باید خدمتت تموم شه.

بابامیگفت:باید یه کار خوب دست وپا کنی.

تازه بابا میگفت:بایدفیش حقوقیت و برام بیاری

بابا میگفت :خونه از خودت داشته باش وگرنه نمیذارم برید اجاره

نشینی.

داییم شروع کرد به ساختن یه خونه کوچیک برای پسرش

جواد میگفت بابام میگه خونه را میدم به خودت.

گاهی وقتا مامان رو راضی میکردم تا با هم بریم خونه دایی

وجواد به بهونه اینکه ساختمان خونه را نشونم بده منو

میبرد بیرون وبا هم حرف میزدیم.اون صبح زود میرفت پادگان

وساعت 2بعداز ظهر میومد خونه/البته خونه که نه میرفت جایی سر کار.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,به قلم: عشق