رد پای خاطره ها
19:6    استوار

جوادم رفت یزد و منا با یه دنیا گرگ گرسنه تنها گذاشت.

تلفن گاهی روی میز بود وگاهی توی کمد.چه بازی بچه گانه

وزشتی میکرد بابا.     ولی خب جواد اصلا نمیتونست زنگ بزنه

چون اوایل خدمت خیلی سخت میگیرند.

بعد از دوازده روز گلم اومد نمیدونید چقدر خوشحال بودم

چون باید اصفهان خدمت میکرد.اون با مدرک تحصیلی

فوق دیپلم درجه استواردوم گرفت واومد.



نظرات شما عزیزان:

sahand
ساعت19:43---4 دی 1391
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قالب وبلاگت خیلی قشنگه
sahand404.loxblog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,به قلم: عشق